پیرِ مُغان

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود *** سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

پیرِ مُغان

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود *** سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

۳ مطلب با موضوع «شاعران معاصر :: محمدمهدی سیار» ثبت شده است

چگونه در خیابانهای تهران زنده می مانم؟

مرا در خانه قلبی هست... با آن زنده می مانم


مرا در گوشه ی این شهر آرام و قراری هست

که تا شب اینچنین ایلان و ویلان زنده می مانم


هوای دیگری دارم... نفس های من اینجا نیست

اگر با دود و دم در این خیابان زنده می مانم


شرابی خانگی دائم رگم را گرم می دارد

که با سکرش زمستان تا زمستان زنده می مانم


بدون عشق بی دینم، بدون عشق می میرم

بدین سان زندگی کردم، بدین سان زنده می مانم


(محمدمهدی سیار)

آری همین امروز و فردا باز می گردیم

ما اهل آنجاییم، از اینجا باز می گردیم


با پای خود سر در نیاوردیم از این اطراف

با پای خود یک روز اما باز می گردیم


چون ابرها صحرا به صحرا برد ما را باد

چون رودها صحرا به صحرا باز می گردیم


این زندگی مکثی ست مابین دو تا سجده

استغفراللهی بگو، ما باز می گردیم


بین جماعت هم نماز ما فرادا بود

عمری ست تنهاییم و تنها باز می گردیم


ما عاقبت "انا الیه راجعون" بر لب

از کوچه بن بست دنیا باز می گردیم

در این کشتی درآ، پا در رکاب ماست دریاها

مترس از موج، بسم الله مجریها و مُرسیها

 

اگر این ساحران اطوار میریزند، طوْری نیست!

عصا در دست اینک می رسند از کوه موسی ها

 

زمین آسمان جُل را به حال خویش بگذارید

کسی چشم انتظار ماست آن بالا و بالاها

 

بیاید هر که از فرهاد شیرین عقل تر باشد

نیاید هیچ کس جز ما و مجنون ها و لیلاها

 

همین از سر گذشتن سرگذشت ماست پنداری

همین سرها... همین سرهای سرگردان صحراها

 

شب قدری رقم زد خون ما تقدیر عالم را

که همرنگ غروب ماست صبح سرخ فرداها