پیرِ مُغان

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود *** سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

پیرِ مُغان

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود *** سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

گر می خری شکسته تو خود ما شکسته ایم

ور خسته می پذیری ما سخت خسته ایم

 

لطف تو می گشاید اگر کار بسته را

ما پای خود به دست خود ای دوست بسته ایم

 

ای خضر رهنما نظری کن به ما که ما

عمری بشد که بر سر راهت نشسته ایم

 

ای رستگان ز خویشتن، ای بستگان به حق

لطفی به ما کنید که از خود نرسته ایم

 

(میرزا حبیب خراسانی)

من سری دارم که بر خاک ره از جولان اوست

هر که بردارد ز خاک ره، سر من زان اوست

 

او که خواهد در خم چوگان سر ما همچو گوی

گوئیا کاینک سر ما و سر میدان اوست

 

گر به خون غلطان نشد زان زلف چون چوگان دلم

این گنه از گو نبود از جانب چوگان اوست

 

پیش آهوی حرم صاحبدلان قربان شوند

من سگ یارم که آهوی حرم قربان اوست

 

در هوا هر ذره خاکی مردم چشمی بود

بس که چشم عاشقان خاک ره از جولان اوست

 

دامن اهلی که چاک از عشق شد چون دوزیش؟

تا به دامان قیامت چاک در دامان اوست

 

(اهلی شیرازی)

میخانه چو من رند نکونام ندارد

از می کشیم، شکوه لب جام ندارد

 

از ثابت و سیاره ی گردون به حذر باش

کاین مزرعه یک دانه ی بی دام ندارد

 

هر سنگ که خورد از کف اطفال نگه داشت

دیوانه مگو فکر سرانجام ندارد

 

پیوستگی مقصدم از پا ننشاند

گر موج به ساحل رسد آرام ندارد

 

در چارسوی دهر خریدار وفا نیست

با آنکه متاعی است که ایام ندارد

 

از او سر اگر رنجه شود تلخ نگوید

همچون لب ساغر لب دشنام ندارد

 

در زلف دل سوخته ام بهر چه بندی؟

این مرغ کباب آگهی از دام ندارد

 

آمد به سر شکر کلیم از سر شکوه

برگشت از آن راه که انجام ندارد

 

(کلیم کاشانی)