پیرِ مُغان

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود *** سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

پیرِ مُغان

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود *** سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

۲ مطلب با موضوع «شاعران غیر معاصر :: کلیم کاشانی» ثبت شده است

میخانه چو من رند نکونام ندارد

از می کشیم، شکوه لب جام ندارد

 

از ثابت و سیاره ی گردون به حذر باش

کاین مزرعه یک دانه ی بی دام ندارد

 

هر سنگ که خورد از کف اطفال نگه داشت

دیوانه مگو فکر سرانجام ندارد

 

پیوستگی مقصدم از پا ننشاند

گر موج به ساحل رسد آرام ندارد

 

در چارسوی دهر خریدار وفا نیست

با آنکه متاعی است که ایام ندارد

 

از او سر اگر رنجه شود تلخ نگوید

همچون لب ساغر لب دشنام ندارد

 

در زلف دل سوخته ام بهر چه بندی؟

این مرغ کباب آگهی از دام ندارد

 

آمد به سر شکر کلیم از سر شکوه

برگشت از آن راه که انجام ندارد

 

(کلیم کاشانی)

از من غبار بس که به دلها نشسته است

بر روی عکس من در آیینه بسته است

 

اندیشه ای ز تیر کمان شکسته نیست

ز آهم نترسد آن که دلم را شکسته است

 

خوار است آن که تا همه جا همرهی کند

نقش قدم به خاک از این ره نشسته است

 

روشندلان فریفته ی رنگ و بو نی اند

آیینه دل به هیچ جمالی نبسته است

 

وحشی طبیعتم، گنه از جانب من است

نامم اگر ز خاطر احباب جسته است

 

بر توسن اراده ی خود، کس سوار نیست

در دست اختیار، عنان گسسته است

 

کار کلیم بس که ز عشقت به جان رسید

ناصح به آب دیده از او دست شسته است


(کلیم کاشانی)