پیرِ مُغان

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود *** سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

پیرِ مُغان

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود *** سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

۶ مطلب با موضوع «شاعران معاصر :: غلامرضا سازگار» ثبت شده است

کار تو لطف و رأفت و عفو و محبّت است

حتی اگر عذاب کنی باز رحمت است 

تو آن‌ همه عنایت و من این همه‌ گناه

اقرار می‌کنم که خلاف مروّت است 

با آنکه وهم‌ها به جلالت نمی‌رسند

کارت همیشه با من مسکین رفاقت است 

با آنکه هست نامه ی اعمال من سیاه

بر درگه تو آبرویَم اشک خجلت است 

از بس که ناز عبد گنهکار می‌کشی

انگار می‌کند که نیازت به طاعت است 

یک عمر با تو بودم و نشناختم تو را

این عمر نیست غفلت و اندوه و حسرت است 

با این همه گناه عزیزم نموده‌ای

بر خاک بندگیت مرا روی ذلت است 

شکر خدا که با همه آلوده دامنی 

دست و دلم به دامن قرآن و عترت است 

ثبت است در جریده ی اعمالم این حدیث

یک «یا علی» فشرده ی صد سال طاعت است 


«میثم» ز دوستی علی دست بر مدار

زیرا تمام دین الهی محبت است

دریغا کز گنه پروا نکردم
پرم دادی ولی پر، وا نکردم


تو از بی شرمی من شرم کردی
من از شرم تو هم پروا نکردم


چنان غافل شدم از تو که یک عمر
تو را گم کردم و پیدا نکردم


قدم از کثرت پیری دو تا شد
به یکتایی ات قامت تا نکردم


کی‌ام من؟ قطره‌ای ناچیز، افسوس
که خود را وصل بر دریا نکردم


دریغا روزها بگذشت و شب رفت
که من اندیشه از فردا نکردم


به من نزدیک‌تر بودی تو از من
چرا من دوری از دنیا نکردم؟


به مولا، آن چه شد با من، از آن بود
که خود را بنده ی مولا نکردم


مسیحا در کنارم بود و افسوس
دلم را با دمش احیا نکردم


منم «میثم» ولی افسوس، داری
برای خویش دست و پا نکردم

نشسته‌ام سر ره تا که یار باز آید

خزان شدم که دوباره بهار باز آید


ستاره‌های شب تیرگی نوید آرند

که ماه مردم چشم انتظار باز آید


به لاله‌های ز خون شسته می خورم سوگند

که باغبان سوی این لاله زار باز آید


کویر تشنه شد این بوستان و منتظر است

که ابر رحمت پروردگار باز آید


چو نخل خشک گرفتم هزار دست دعا

کز آن بهار مرا برگ و بار باز آید


به اشک مخفی شب زنده دارها سوگند

که صبح خیزد و آن روزگار باز آید


بسان سایه شدم گوشه گیر و منتظرم

که آفتاب من از کوهسار باز آید


فراق امام زمان علیه السلام


ز خون دل همه شب دیده را نگار کنم

مگر به خانه ی خود آن نگار باز آید


قرار داده‌ام از دست و می دهم جان هم

اگر قرار دل بی قرار، باز آید


از آن نباخته‌ام جان ز دوری اش که مباد

به زحمت افتد و سوی مزار باز آید


ز اشک چشمه ی چشمم از آن سبب خشکید

که خون به دامن این جویبار باز آید


به سوی کلبه ی یعقوب مژده بر «میثم»

که روشنائی آن چشم تار باز آید

طواف خانه پروردگار با تو خوش است

دعای عاشق شب زنده دار با تو خوش است

 

میان جمع نشستم، ولی به خود گفتم

بـه هر کنار که آیم، کنار با تو خوش است

 

بـه عزت حجر و رکن و مستجار قسم

زیارت حجر و مستجار با تو خوش است

 

چه سوی کعبه، چه کرب و بلا، چه راه نجف

به هر طرف که شوم رهسپار با تو خوش است


ولادت امام زمان علیه السلام


تمام عمر بدون تو احتضار بوَد

چو جان رسد به لبم، احتضار با تو خوش است

 

سلام نافله را هر که داد با خود گفت:

دعا به خلوت شب های تار با تو خوش است

 

مدینه و نجف و کاظمین و کرب و بلا

به هر چهار قسم، هر چهار با تو خوش است

 

هماره خنده بدون تو گریه ی دل ماست

بیا که گریه چو ابر بهار با تو خوش است

 

به پایداری میثم قسم که «میثم» را

اگر برند به بالای دار، بـا تو خوش است

خواهند اگر ببخشند از مجرمی گناهی

اول ورا نوازند با سوز و اشک و آهی


دریای عفو جوشد از اشک دردمندی

اوراق جرم سوزد از آه صبحگاهی


این جا گناه بخشند کوهی به کاه بخشند

بیچاره من که با خود ناورده پرّ کاهی


ای وای اگر برای افشای هر گناهم

گردند روز محشر هر عضو من گواهی


هر چند روسیاهم با آن همه گناهم

مشتاق یک نگاهم مولای من نگاهی


 یا رب چگونه سوزد آن کو در آستانت

رخسار خویش سوده بر خاک گاه گاهی


بار گناه سنگین، ره منتهی به بن بست

در پیش رو ندارم جز باب توبه راهی


از من گنه بود زشت از توست عفو، زیبا

ای عفو از تو زیبا العفو یا الهی


تن خسته پاشکسته درها تمام بسته

جز باب رحمت تو نبود مرا پناهی


عمری گناه کردم دل را سیاه کردم

من اشتباه کردم یا رب چه اشتباهی!


آلودگی دل را با اشک توبه شویم

تا در دلم نماند آثاری از گناهی


با کثرت گناهم مپسند روسیاهم

کاورده ام علی را در عین روسیاهی


مهر علی است «میثم»! مهر نجات عالم

بی حب او نباشد طاعات جز تباهی



فیلم خواندن این اشعار توسط حاج فیروز زیرک کار



دریافت
مدت زمان: 6 دقیقه 11 ثانیه


دامن آلوده و بار گناه آورده ام

گر چه آهی در بساطم نیست، آه آورده ام


هر که بودم هر که هستم با کسی مربوط نیست

بر امام مهربان خود پناه آورده ام


هر که آرد تحفه ای در محضر مولای خود

من دو دست خالی و کوه گناه آورده ام


در کرم شه را گدا باید گدا را نیز شاه

من گدا، دست گدایی سوی شاه آورده ام


بر کبوترهای صحنت هدیه ی ناقابلی است

گندم اشکی که در این بارگاه آورده ام


ناله ام در سینه، اشکم در بصر، سوزم به دل

نامه ای چون دود آه خود سیاه آورده ام


نی عجل با کوه عصیان، عفو، نازم را کشد

رو به سوی مظهر عفو اله آورده ام


ذرّه بودم زائر شمس الشّموسم کرده اند

قطره ای بودم به این دریا پناه آورده ام


گر چه هستم قطره ای ناچیز، یک دریای اشک

هدیه بر مولای خود روحی فداه آورده ام


هر فقیری هست دست خالی اش سرمایه اش

من فقیرم دست خالی را گواه آورده ام


«میثما» مولا اگر پُرسد چه آوردی بگو

سر به خاک زائرت از گرد راه آورده ام

سامره امشب ز شب های دگر زیباتری

در جلال و در شرف امّ القرای دیگری


سر به سر لبریز از عطر گل پیغمبری

جنّة الفردوس یا باغ محمد پروری


کعبه ی دل قبله ی جان یا که شهر حیدری

مهدی از تو، تو دل از خلق دو عالم می بری


هست و بود کبریا را در بغل بگرفته ای

جان ختم الانبیا را در بغل بگرفته ای


سامره امشب چو باغ لاله از هم وا شدی

کعبه را در بر گرفتی قبله ی دل ها شدی


باصفاتر از حرم، خرم تر از سینا شدی

روح بخش روح عیسی، طور صد موسی شدی


نوربخش چشم خورشید جهان آرا شدی

الله الله زادگاه یوسف زهرا شدی


خویش را محو جمال شاهد اقبال کن

خنده زن با لاله ی خندان نرگس حال کن


آخرین مرد قیام اهل بیت است این پسر

وارث خون تمام اهل بیت است این پسر


گفتگوی صبح و شام اهل بیت است این پسر

صاحب کلّ مقام اهل بیت است این پسر


تیغ بیرون از نیام اهل بیت است این پسر

بلکه دست انتقام اهل بیت است این پسر


انتقام خون مظلومان به دین اوست دین

از شب میلاد گوید یالثارات الحسین


عاشقان با بذل جان گلبانگ جانان بشنوید

بانگ تکبیر از خدای حیّ منّان بشنوید


ذکر جاء الحق ز نخل و باغ و بستان بشنوید

نام مهدی از زبان هر مسلمان بشنوید


وصف آن گل راز مرغان خوش الحان بشنوید

اهل قرآن از زبانش صوت قرآن بشنوید


سوره ی قدر از دهان او طنین انداخته

شورها در آسمان و در زمین انداخته


این چراغ آرزوی دودمان آدم است

این نه یک آیت که در معنی کتاب محکم است


انبیا را اوّل است و اولیا را خاتم است

این نه یک طفل زمینی پیر عرش اعظم است


این مسیحای عزیز یازده عیسی دم است

ای حکیمه احترامش کن که جان عالم است


این همه بود و هم هست امام عسکری است

همچو قرآن بر سر دست امام عسکری است


ولادت امام زمان علیه السلام


ای عروس بیت آل فاطمه مادر شدی

مادر تنها انید آل پیغمبر شدی


عطر زهرایی گرفتی کوثر کوثر شدی

الله الله در پسر زادن ز مریم سر شدی


ای کویر دل بهار از ابر رحمت بار تو

ای چراغ آفرینش روشن از رخسار تو


ای صفای انتظار از دامن گلزار تو

آفتاب آورده سر بر سایه دیوار تو


شهریارا شهریاران بَرده ی بازار تو

عید ما یک لحظه، آن هم لحظه ی دیدار تو


تیره گی ها عاقبت مغلوب نورت می شود

شام صبح از نور خورشید ظهورت می شود


باغبانا تشنه گل های بهارت تا به کی؟

حمله ی باد خزان بر لاله زارت تا به کی؟


زاغ های زشت گرد شاخسارت تا به کی؟

آفتاب کعبه، کعبه بی قرارت تا به کی؟


چشم مظلومان عالم اشکبارت تا به کی؟

پرچم ثاراللّهی چشم انتظارت تا به کی؟


کی شود عدل تو در کل زمین کامل شود

با ظهورت آیه ی اکمال دین کامل شود


ای خدا را دست و بازو دست بر شمشیر کن

آیه ی فتحاً مبین را بر همه تفسیر کن


آفرینش را پر از گل واژه ی تکبیر کن

سرکشان را دست و پا در حلقه ی زنجیر کن


کلّ عالم را به تیغ عدل خود تسخیر کن

نار عاشورائیان را نور عالمگیر کن


ای خدا را دست قدرت ای علی را نور عین

تا به کی فریاد ما این الحسن، این الحسین


یابن طاها داد دندان پیمبر را بگیر

داد عترت داد قرآن داد حیدر را بگیر


داد احمد داد محسن داد مادر را بگیر

داد زینب داد ثارالله اکبر را بگیر


همچو قرآن در بغل آن جسم بی سر را بگیر

انتقام اکبر و عباس و اصغر را بگیر


زیر و رو کن کاخ استبداد و حکم داد کن

از اسارت عمه های خویش را آزاد کن


سیّدی انسیّة الحوراء صدایت می زند

بین آن دیوار و در زهرا صدایت می زند


صحنه ی خونین عاشورا صدایت می زند

دور مقتل زینب کبری صدایت می زند


کودکی در دامن صحرا صدایت می زند

تشنه ای گم کرده سقّا را صدایت می زند


ای ظهورت بر همه میلاد هم عهدی بیا

نخل «میثم» می زند فریاد یا مهدی بیا


دریافت
عنوان: سامره امشب ز شب های دگر زیباتری
توضیحات: ولادت امام زمان علیه السلام - محمدرضا طاهری

دریافت
عنوان: اگر ز دیدن یوسف بریده شد انگشت
توضیحات: ولادت امام زمان علیه السلام - حسین سیب سرخی