دریغا کز گنه پروا نکردم
چهارشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۲، ۱۱:۱۸ ب.ظ
دریغا کز گنه پروا نکردم
پرم دادی ولی پر، وا نکردم
تو از بی شرمی من شرم کردی
من از شرم تو هم پروا نکردم
چنان غافل شدم از تو که یک عمر
تو را گم کردم و پیدا نکردم
قدم از کثرت پیری دو تا شد
به یکتایی ات قامت تا نکردم
کیام من؟ قطرهای ناچیز، افسوس
که خود را وصل بر دریا نکردم
دریغا روزها بگذشت و شب رفت
که من اندیشه از فردا نکردم
به من نزدیکتر بودی تو از من
چرا من دوری از دنیا نکردم؟
به مولا، آن چه شد با من، از آن بود
که خود را بنده ی مولا نکردم
مسیحا در کنارم بود و افسوس
دلم را با دمش احیا نکردم
منم «میثم» ولی افسوس، داری
برای خویش دست و پا نکردم
- چهارشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۲، ۱۱:۱۸ ب.ظ