خجلت ز عشق پاک گهر میبریم ما
شنبه, ۱ تیر ۱۳۹۲، ۰۳:۵۶ ب.ظ
خجلت ز عشق پاک گهر میبریم ما
از آفتاب دامن تر میبریم ما
یک طفل شوخ نیست در این کشور خراب
دیوانگی به جای دگر میبریم ما
فیضی که خضر یافت ز سرچشمه ی حیات
دل های شب ز دیده ی تر میبریم ما
حیرت مباد پرده ی بینایی کسی!
در وصل، انتظار خبر میبریم ما
با مشربی ز ملک سلیمان وسیعتر
در چشم تنگ مور به سر میبریم ما
هر کس به ما کند ستمی، همچو عاجزان
دیوان خود به آه سحر میبریم ما
«صائب» ز بس تردد خاطر، که نیست باد!
در خانهایم و رنج سفر میبریم ما
- شنبه, ۱ تیر ۱۳۹۲، ۰۳:۵۶ ب.ظ