ما را ز باغ حسن تو حسرت ثمر بس است
پنجشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۲، ۰۵:۰۶ ق.ظ
ما را ز باغ حسن تو حسرت ثمر بس است
از قلزم غم تو محبت گهر بس است
گلزار وصل نبود اگر خار غم خوش است
از کشت عمر حاصل ما این قدر بس است
دوزخ چه حاجتست چو یک آه برکشم
سوزیم پاک سوخته را یک شرر بس است
میزان چه می کنیم حساب از چه می دهیم
قانون عشق و کرده ی ما در نظر بس است
ساقی بیار باده شکستیم توبه را
آمد بهار خوردن غم این قدر بس است
تا کی دریم پرده ی ناموس زیر دلق
یکباره پرده برفکنیم از حذر بس است
آسوده باش فیض که در محشرت شفیع
سودای عشق در سر و آه سحر بس است
- پنجشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۲، ۰۵:۰۶ ق.ظ