پیرِ مُغان

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود *** سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

پیرِ مُغان

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود *** سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

۳ مطلب با موضوع «شاعران معاصر :: نجمه زارع» ثبت شده است

وقتی دلم به سمت تو مایل نمی‌شود

باید بگویم اسم دلم، دل نمی‌شود

دیوانه‌ام بخوان که به عقلم نیاورند

دیوانه‌ی تو است که عاقل نمی‌شود

تکلیف پای عابرمان چیست؟ آیه‌ای

از آسمان فاصله نازل نمی‌شود

 

خط می‌زنم غبار هوا را که بنگرم

آیا کسی زِ پنجره داخل نمی‌شود؟

 

می‌خواستم رها شوم از عاشقانه‌ها

دیدم که در نگاه تو حاصل نمی‌شود

 

تا نیستی تمام غزل‌ها معلّق‌اند

این شعر مدتی‌ است که کامل نمی‌شود


(نجمه زارع)

بعید نیست سرم را غزل به باد دهد

و آبروی مرا در محل به باد دهد


بعید نیست و بگذار هرچه می خواهد

قبیله ام به دروغ و دغل به باد دهد


زبان سرخ و سرسبز و چند نقطه...، مرا

دو صد کنایه و ضرب المثل به باد دهد


قفس چه دوره ی سختی است، می روم هرچند

مرا جسارت این راه حل به باد دهد


چقدر نقشه کشیدم برای زندگی ام

بعید نیست که آن را اجل به باد دهد

(نجمه زارع)

غم که می‌آید در و دیوار، شاعر می‌شود

در تو زندانی‌ترین رفتار، شاعر می‌شود


می‌نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی

خط‌کش و نقاله و پرگار، شاعر می‌شود


تا چه حد این حرف‌ها را می‌توانی حس کنی؟

حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می‌شود


تا زمانی با توام انگار شاعر نیستم

از تو تا دورم دلم انگار شاعر می‌شود


باز می‌پرسی: چه‌طور این‌گونه شاعر شد دلت؟

تو دلت را جای من بگذار! شاعر می‌شود


گرچه می‌دانم نمی‌دانی چه دارم می‌کشم

از تو می‌گوید دلم هر بار شاعر می‌شود