گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود
(حافظ شیرازی)
- ۰ نظر
- ۱۵ تیر ۹۲ ، ۱۱:۲۸
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود
(حافظ شیرازی)
اگرچه تیغ زمانه نکرد آرام ام
چنان دو خط موازی نمی رسیم به هم
مگر که بشکند از ما یکی غرورش را
(احمد جاودان)
دانی، ز من برای چه دامن گرفت دهر
من جز سرشک گرم، به دامن نداشتم
(پروین اعتصامی)
بین ماهی های اقیانوس و ماهی های تنگ
هیچ فرقی نیست وقتی چاره ای جز آب نیست
(فاضل نظری)
غم در دل تنگ من از آن است که نیست
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت
(حافظ شیرازی)
یوسف ما ز تهیدستی خلق آگاه است
به چه امید به بازار رساند خود را؟
(صائب تبریزی)
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
(حافظ شیرازی)
دلم گرفته کسی نیست تا وجودم را
به یک بهانه ی چشمان او فداش کنم
(محمدحسین نعمتی)
سیری ز دیدن تو ندارد نگاه من
چون قحط دیدهای که به نعمت رسیده است
(صائب تبریزی)
طائری کز آشیان، پرواز بهر آز کرد
کیفرش، فرجام بال و پر به خون آلودن است
(پروین اعتصامی)
این قصه ی عجب شنو از بخت واژگون
ما را بکشت یار به انفاس عیسوی
(حافظ شیرازی)
پیش نماز بگذرد سرو روان و گویدم
قبله ی اهل دل منم سهو نماز می کنی
(سعدی شیرازی)
نیست جز پاکی دامن گنهم چون مه مصر
کو عزیزی که برون آورد از بند مرا؟
(صائب تبریزی)